-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 00:48
چه حسی...! وقتی که تنها میمونم و فقط آهنگ گوش میدم و هیچی نمی خوام ببینم چقد زیباست نگاه کردن به ویزوالیشن وینمپ یا جت آودیو...
-
شروع........؟
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 20:11
با شوق یک کودک مدرسه ای با یاد دوران مدرسه و برای شروعی مثل شروع های دوران مدرسه... رفتم دانشگاه........ با کلی کاغذ... با خودکار خودنویس با موبایلی که فقط برای نشون دادن ساعته... دریغ از ....... ساعت ۵ خونه ام ...... ۶ تا سکه رو با بی حوصلگی و البته موبایلی که خیلی وقته دیگه زنگ نمیزنه رو..... گذاشتم یه جایی و با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 09:42
... این چیه که از دهن من بیرون میاد؟ دود..... خاک سیگار... وقتی دارم میرم اتاق پایین ، روح پای چپم یه لحظه اومد بیرون من سریع با پای راستم میگیرمش ... همش در فکر اینم که این بار آروم باشم درِ کوچه . جا خاک سیگار پوست نارگیبی رو بر عکس میکنم دو تا ته سیگار... یکیش هنوز روشنه... پای راستم سنگین شده هنوز روح پای چپم تو...
-
خدا... ندا...
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 20:10
شونه ی کی مرحم هق هقت میشه دوباره از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره... کی از سرود بارون قصه برات میسازه از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه چه روزا و چه شبهایی چه تب هایی ... خواندن های زیبایی..!
-
رفتی و موندی... فکر کردی که چی؟
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 12:07
هی پرنده ی من ای مسافر من من همون پوسیده ی تنها نشینم هجرت تو هر چی بود معراج تو بود امّا من اسیر مرداب زمینم راز پروازو فقط تو میدونی تو می دونستی من نمیتونم برم تو می تونی تو میتونستی آخر قصه مونو تو میدونی تو میدونستی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 20:29
اگر ما را توان شنیدن آواز مرگ نیست صندوق های قدیمی را در بگشاییم کبوترانِ از قفس مسموم را دفن کنیم کودکان ما به تعارف گل های حاکمان مسمومند مسعود کیمیایی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 13:35
تحمل کن عزیز دل شکسته منو نسپار به فصل رفته ی عشق نذار کم شم من از آینده ی تو به من فرصت بده گَم شم دوباره توی آغوش بخشاینده ی تو به من فرصت بده برگردم از من به تو برگردم و یار تو باشم به من فرصت بده باز از سر نو دچار تو گرفتار تو باشم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 21:15
رو نیمکت پارک وسط جهانشهر نشستم یه ته سیگار اونجا افتاده داره به من تلقین میکنه که ته سیگار منه..! عجب فضای عاشقانه ای داریم با سیگار....!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 20:40
نازی جون ( آزی جون) باغت آباد شه خورشیدت گرم کبکای فصل غرورت سینه شون نرم نقش تونقش یه پیچک توی چشم انداز ایوون من نسیم پاییزم دلم پر از شرم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 20:16
خواب .. کلاس سیگار... : تا کی کلاس داری؟ -: تا ۶ همه خوابن تو هم بگیر بخواب دیگه.. : خوابم نمیاد اگه دست خودم باشه شبا هم نمیخوابم... - : مواظب باش بوی دود میاد :باشه خدافظ خوش بگذره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 13:09
هی پسر چقدر آخه سیگار میکشی؟ مواظب باش داری سرما میخوریا!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
مدرسه..
شنبه 2 مهرماه سال 1384 09:22
همکلاسی... هم کلاسی.. هم کلاس کجا رفتی؟ هم مدرسه.. هم راه.. شاید هم درد... ما هنوز محصلیم امّا... دیگه دانش آموز نیستیم و دیگه نمیتونیم... حال مدرسه رو داشته باشیم .... روزای راحتی... روزای خوش درس خوندن بدون هیچ دغدغه //: دیگه نه مدرسه ی ایثار ی هست.. نه دیگه مدرسه ی راهنمایی شهید باهنر نمونه مردمیه و نه دبیرستان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 08:47
هی خره.... اگه من نیومدم .... من امروز سوار اتوبوسم........ هی خره موهامو هم کوتاه کردما......... اون طوری که شما میخواستین پس اگه نیومدم ..... یه فاتحه بخون
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 04:23
قسم میخوردی با منی قسم می خوردی به خدا خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرت من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی بیاد الهی خبرت بیاد الهی خبرت... به خدا من دارم نفرین نمی کنم ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 06:06
یه نفر منو تو این بیداری به یاد محرم انداخت و بیداری های شب.. و به خصوص شب عاشورا که میخونیم..... شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است مکن ای صبح طلوع غمش امشب همه از العطش طفلان است مکن ای صبح طلوع
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 04:42
ندای آشنای من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 03:53
یک پشه نیششو در آورده میخواست مونیتورمو نیش بزنه....... کُشتمش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 03:05
سلام آقای ش... اجازه هست ما اینجا وایسیم حاجی؟ انتخاب واحد کردی؟ آره امروز رفتم ... نیما ص: سلام عماد جون سیگار داری؟ من: نه... اینا تو جیبشه 4 تا ../ کمیل ک : نکش اینجا تورو خدا نیما ص : یه پُک بده ما بزنیم.. مهدی س: تو سیگار می کِشی؟ نمیدونم شاید ... محمد آ : سیگار که می کشی ... تیزی نداری تو جیبت؟ /..// سیگار......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 05:07
تو زندگیم انقدر عاشق شدم - بودم و هستم - انقدر اونایی که دوستشون داشتم زود عوض شدن که دیگه نمی دونم عشق چیه! هر کسی رو می بینم - پسر یا دختر - هم احساس میکنم دوستش دارم هم اینکه ازش بدم میاد و این اونی نیست که میخوام و یا اینکه دقیقاْ همونیه که میخواستم نمی دنوم دیگه عشق چیه... و عادت!
-
هذیان های عادی..
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 04:43
من بیدارم... و فقط صدای فنِ کامپیوتر میاد من بیدارم و همه ی چراغ ها خاموشن.. من هستم چون با همه دلایل و بدون هیچ یک... سیگار میدونی چیه؟ سیگار ۵۷ چی ؟ می دونی؟ از مگنا خیلی بهتره فردا میخوام برم انزلی با همین ۵۷...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 04:32
الان دو روزه که اون خانم عوضی ـ مهدیه ـ که باعث درد سر من تو یک سال اخیر شد رو می بینم با شوهرش / بابای من میگه انگار آرشم داره اینجور مثل تو ریش میذاره بابا جون انگار با اون آدم خوبه آرش.پ همون آدم گندیه که کار نه چندان غلط منو بعد از یک سال اومد به شما تحویل داد تازه معلوم هم نیست با چه قدر درستی ..!
-
تو آزادی..
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 03:47
تو تنهاترین عابر و تنها عابر نبودی ( حتی وقتی که به من نزدیک شدی بازهم تنها نبودی) امّا هیچ بعید نیست آخرین عابر بوده باشی
-
عاشقانه های خیالی ( عادتانه ها )
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 03:38
یاد من نبودی امّا من به یاد تو شکستم .... هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد باش وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش
-
۳.۲.۱..
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 09:02
۱. ما بعد از سه شب با هم شام میخوریم ۲. لامپ روشنه و ما شاممون تموم میشه ۳. دست تو سه بار روی کلید لامپ میره امّا لامپ یه بار خاموش میشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 08:32
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یادت نیست تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست نیزه بر بال نشسته ست و سپر یادت نیست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 08:07
باز دوباره صُب شد من هنوز بیدارم کاش میخوابیدم تو خواب می دیدم صبح شده من بیدارم . خوابیده بودم امّا .... تورو خواب ندیدم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 07:59
در خواب همه ی بلاگ اسکای من بیدارم و هنوز مینویسم من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من می خوام بیای بمونی
-
اگر کتاب خوانید...
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 18:03
ستوان داشت به این فکر میکرد که اگر این پیر مرد کُشته شده بود ( راستی چند ساله بود؟ ) حالا به جای این پوست و گوشت توی پالتو یک قو روی صندلی، روبروی من نشسته بود . گفت : با قو ها راحت تر می شود حرف زد . مرتضی صدای باز شدن دری را شنید . فنجان سفیدی را دید که در یک سینی به طرف ستوان می رود . همینکه سینی روی میز گذاشته شد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 03:20
حال و هوای گریه هست و قتی برای گریه نیست کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست واقعا نیست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 16:54
من: این ترانهه هستا داریوش میخونه یادم نیست آخرش میگه که میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم مثل آخرِ پوست شیره ، اینم مال ایرج جنّتیه؟ پیچک: آره اینم مال ایرج جنتیه . گُل بارون زده ی من گل یاس نازنینم میشکنم پژمرده میشم نذار اشکاتو ببینم ... /پسرک اومد فنجونای مارو بر داشت به پیچک میگم این یعنی اینکه بریم پسر میگه نه...