پسر بدی نبود امّا من که میدونستم بچه ی تخسیه
امّا چی میتونستم بگم...؟
بخصوص وقتی تو یه روز اومدی و جواب هیچ کسو ندادی و گفتی
فقط خودم و ارسی جون..!
حالا دیدی باهات چی کار کرد..؟
ای....... بارون بسه دیگه تو که مارا نمودی.......!
و ما اینجا هفته ای ۶ روز بارون داریم...
و ای دانشگاه و ای نشریه ...
تورو چی کار کنم..!؟
کسی هست از طرف من برای او یک سیب سبز ببرد..؟
و بگوید از طرف ... تقدیم با عشق
و شعر سیب در دست تو افسانه ی خوش آهنگ را برای او بخواند
همه ی اینا یه طرف.......
این خود نویسه باعث میشه که من دوباره بلاگ اسکای رو دوست داشته باشم
این نشانه ی فرهنگی بودنه.؟؟( نشانه ی خوبیه ها..)
برای دیدن تو زندگیمو سر میکنم
هر چی دلت میخواد بگو حرفتو باور می کنم
سنگ صبور تو منم پر از وفا و سادگی
بگو که حرف دلتو به من نگی به کی بگی..
خدایی بهتر از من با کی میتونی حرف بزنی...
بانوی موسیقی و گُل.
گویی ما بر گشته ایم
چقد اینو گفتم تا الان.!
و چقد خوبه که لا اقل خانما اسم دوستاشونو که ما میدونستیم بگن
که ما هم دیگه تو رودر بایستی نباشیم...