حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

اینجا بر تخته سنگ...

پشت سرم یک دیوار

 

رو در رو چیزی مرا نمی خواند!

سپید نپوشیدم امّا موهایم سیاه بودند

و روزگار خودش را تطبیق داد!

 

می فهمی؟ همیشه همه خودشونو با بدی ها تطبیق می دن!!

نظرات 1 + ارسال نظر
من جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:23 ق.ظ http://mymadhouse.blogsky.com

چیزی ازش نفهمیدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد