حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

اون کیه کیه.....؟

اون کیه که دل و دینتو برده...؟

هان.........؟

( محض خنده بود تمام اینا..)

من خسته شدم.... موضع خودتونو مشخص کنید..

 

اگر کسی رو دوست دارین یا با هر کسی دوستین.. دیگه چرا مارو دیوونه میکنین..؟

خوب دوست باشین دیگه...

ما که بخیل نیستیم...!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 11 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:48 ق.ظ http://bood.blogsky.com

وقتی بارونی چشمام تو کجایی؟

تک و تنها مونده دستام تو کجایی؟

وقتی پرپر می زنه این دل زارم

ساکت و خاموش لبهام تو کجایی؟

وقتی بی تو نازنین بی همنشین و

گوشه گیری تک وتنهام تو کجایی؟

وقتی بغض تو گلوم و گونه هام خیس

یه نوازشگرو می خوام تو کجایی؟

چشمای تو یه فانوس همیشه روشن

وقتی سوت و کوره شبهام تو کجایی؟

وقتی من با هر نفس لحظه به لحظه

تو رو عاشقونه می خوام تو کجایی؟

ناشناس جمعه 11 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:40 ب.ظ http://nemikham.blogsky.com

فقط ما رو بیخیال شین و دست از سرمون بردارین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد