حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

توهمی نیست..

شب را میگذرانم .. با....

شبی را در رختخواب می گذرانم

حتی بدون کمی توهّم خواب
نظرات 2 + ارسال نظر
دختری که هیچ کس و جز تو نداره پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 07:22 ق.ظ http://banooyemah.blogsky.com

در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست
دل من که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم
من از نهایت شب عشق حرف می زنم
اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!

المیرا و تنها پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:57 ق.ظ http://www.asemoun-hasty.blogsky.com

سلام منظورت رو نفهمیدم اما وبت رو کامل خوندم قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد