در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست دل من که به اندازه یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم من از نهایت شب عشق حرف می زنم اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان برای من چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!
در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست
دل من که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم
من از نهایت شب عشق حرف می زنم
اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!
سلام منظورت رو نفهمیدم اما وبت رو کامل خوندم قشنگ بود