حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

نمی دونم  نمی دونم  نمی دونم چی بگم...؟

من یه حلقه میخرم  و داخل اون انگشتی قرار میدم که...

تا یادم باشه  خودمو دوست داشته باشم...

و اینکه دیگران بی هوا بهم نزدیک نشن... 
 

آره؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد