حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

ساعت 1:10 همچنان شب ...

 

کاغذ گذاشتم دم در خونه مون نشستم تا آقا تشریف بیارن

 

الان فقط صدای سگا و گربه ها میاد...

 

به این فکر میکنم که اگه این سگهای ولگرد بیان طرفم بخوان بهم حمله کنن

 

باید چی کار کنم!

 

برم بالای تیر برق بهتره یا برم بالای در خونمون

 

یا اینکه انقدر بدوم تا سگا خسته بشن ...

 

اصلاً سگهای ولگرد مگه خسته میشن!؟

 

دراه بارون میاد.. باد سردیم میزنه...

نظرات 1 + ارسال نظر
فرید دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:46 ق.ظ http://pashew-life.blogsky.com

سلام
بازم سر زدم قشنگ بود تبریک میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد