حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

چگونه می تونم ساعت 1 نصف شب که رضا فراسمی

 

هم مغازه شو میبنده که بره خونه حسادت نکنم

 

به جوونایی که کثیف ترین کارارو انجام میدن امّا شب با خیال راحت( هر وقت دلشون بخواد)

 

میرن خونه و هیچکس هیچی بهشون نمیگه ...

 

چطوری میتونم گریه نکنم وقتی من با سر و وضع یه آدم حسابی

 

دارم قدم زنان ، یخ می زنم  ... و خونه هایی رو میبینم که اهالیشون

 

با هم نشستن و صدای تلویزین از تو خونه میاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد