حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!


من: این ترانهه هستا داریوش میخونه یادم نیست

 

آخرش میگه که  میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم

 

مثل آخرِ پوست شیره ، اینم مال ایرج جنّتیه؟

 

پیچک: آره اینم مال ایرج جنتیه .

 

گُل بارون زده ی من گل یاس نازنینم

 

میشکنم پژمرده میشم نذار اشکاتو ببینم

 

...

 

/پسرک اومد فنجونای مارو بر داشت به پیچک میگم این یعنی اینکه بریم

 

پسر میگه نه بابا وایسین .....

  ( تُرنج داغ )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد